سامانه اطلاع رسانی کارگاه های روان شناسی و مشاوره در تهران



1-     کمالگرایی-

یکی از مهم‌ترین موانع خودشکوفایی ، کمالگرایی است. خودشکوفایی با کمال‌گرایی رابطه عکس دارد و متضاد خودشکوفایی است.  کمال‌گرایی در دوران اولیه زندگی کودک، شکل می‌گیرد. وقتی والدین کودک خود را قدرت طلب می‌دانند، از کودک انتظار کمال‌گرایی دارند. درست همان انتظاری که از خود دارند، این‌گونه معیارهای انعطاف‌ناپذیر از والدین به کودکان منتقل شده و به بخشی از معیارهای درونی کودک تبدیل می‌شود. این‌گونه برتری‌طلبی و اقتدارطلبی بسیار سریع در درون فرد رشد می‌کند و یک دایرهای بسته و غیر قابل گریز، شکل می‌گیرد که در آن فرد به دنبال کمال‌گرایی است تا احساس بی‌کفایتی را در خود از بین ببرد.

2- قدرت و خودشکوفایی

قدرت‌طلبی، محدودیت‌های موجود در دنیای واقعی را نادیده می‌گیرد. قدرت‌طلبی از یک سطح ابتدایی ساختار شخصیتی ناشی می‌شود. در روابط درونی بین سطح اشتیاق و سطح واقعی موفقیت، جنبه‌های ناخوشایندی وجود دارد و به احتمال زیاد باعث نومیدی و به‌طورکلی متوقف شدن تلاش‌های جهت‌دار می‌شود. بنابراین کمال‌گرایی روان رنجورانه» با قدرت‌طلبی سازگار است. کمال‌گرایی اصل خود تخریبی را در بطن تعریف خود دارد. چون اهداف را غیرقابل دسترسی می‌داند. این‌گونه کمال‌گرایی، جای موفقیت‌های واقع‌بینانه و خودشکوفایی را می‌گیرد. از این‌که کمال‌گرایی به‌طورکلی امکان ء شدن را از بین می‌برد، احساس بی‌کفایتی در عمل، با شکست‌های پی‌درپی تقویت می‌شود و حس برتری بودن به‌این‌ترتیب در جهت خدشه‌دار کردن نفس، فعال می‌شود و عوامل رسیدن به خودشکوفایی را از بین می‌برد.

3-الگوهای که جز موانع خودشکوفایی هستند

الگویی که خلاقیت را خدشه‌دار می‌کند و جزء موانع خودشکوفایی حساب می‌شود، این است که شخصی اقتدارطلب، خود را از طریق نابود کردن آن چه به پایان رسانده است و از طریق دوباره آغاز کردن» کنترل می‌کند. نابودی کار نیمه‌تمام، بر اساس ارزیابی دقیق انجام نمی‌شود، بلکه از روی عادت و به طور غیرمنطقی صورت می‌گیرد. کمال‌گرایی باعث می‌شود، شخصی از فرصت‌های واقعی و فوری برای پایان رساندن یک کار خلاق، روی‌گردان شود و خودشکوفایی را به تعویق بیندازد. یادمان نرود که خودشکوفایی یکی از مهمترین مولفه‌های بهداشت روان می‌باشد.

وقتی استفاده از تعطیلات میسر می‌شود و شخصی چند هفته فرصت برای تعطیلات دارد، فرد کمال‌گرا، اغلب برای خود، کارهای پراکنده و بی‌اهمیت یا غیرمنطقی که تمام زمان تعطیلاتش را پر می‌کند دست‌وپا می‌کند و مانع از ارزیابی توانایی‌های واقعی خود می‌شود. فرد کمال‌گرا نمی‌تواند افشا شدن کمبودها و نقاط ضعف خود را تحمل کند. او از خودشناسی و خودشکوفایی اجتناب نماید. مقاومت در مقابل خودشناسی به شدت توانایی خلاقی را خدشه‌دار می‌کند. ذخایر غنی دیده‌های خلاق در اعماق روح نهفته‌اند و ترس درونی از دسترسی بلامانع به این منبع مستعد و نبوغ شخصی، قدرت‌های شخصی را کاهش می‌دهد. ترس از شکست نیز یکی در از موانع خودشکوفایی است

4-    غریزه و خودشکوفایی

منطق در واقع به فرایندهای هشیار توجیه عملی کمک می‌کند، اما کمک‌های ناهشیار به آنچه برای خلق حیاتی است و ما اغلب آن را غریزه» می‌نامیم، بسیار متعدد و مهم هستند. هر کس دسترسی نسبتاً سریع به تفکری که منطقی است نداشته باشد، در تلاش‌های خلاق از یک امتیاز بزرگ محروم است. خصوصیات کشف نشده‌ی نفس در اعماق وجود نهفته‌اند و هرکس از روی عادت از خودشناسی روی‌گردان باشد، خود را از این خصوصیات مهم و فرصت‌هایی که برای خود شکوفایی وجود دارد، محروم می‌کند.

5-افراد قدرت‌طلب

افراد اقتدارطلب هر چیز را که از فرد دیگری ناشی می‌شود، نادیده می‌گیرند» و هرگونه پیشنهاد را اهانت تلقی می‌کنند. هر انتقادی، هر چند سازنده، به شدت فرد کمال‌گرا را تهدید می‌کند و باعث شکل‌گیری خشم شدیدی در درون او می‌شود و این خشم در نهایت بر مشکلات او می‌افزاید. او برای دفاع از خود با مشکلات بیشتری به تصویر بزرگ نمای خود که هورنی روان‌شناس معروف آن را نفس باشکوه» و آدلر عقده برتری» نام نهاده‌اند، متوسل می‌شود.

این‌گونه ادعای متکبرانه و خود مقتدر پنداری، از قدرت واقعی سرچشمه نمی‌گیرد، بلکه از احساس ضعف ناشی می‌شود. تأکید روی غرور، نیاز به رسیدن به کمال، اکراه در نگرش واقع‌بینانه به خویش به عنوان انسانی نقایص طبیعی همه‌ی انسان‌ها را دارد. همه به ظهور یک نگرش غلط نسبت به خود کمک می‌کنند و در نتیجه مشکلات فرد را در مواجه‌شدن با خود افزایش داده و او را از بقیه جهان منزوی می‌کنند. قدرت‌طلبی توانایی تشخیص حقیقت را از بین می‌برد.

نگرش بزرگ‌نما از خود، جلوه‌ی دیگری پیدا می‌کند تا مانع از بروز خطر برای پندار از خود شوند. تا زمانی که ذهن شخص به اعمال قدرت مشغول است، نگرش منطقی بی‌فایده است. شخص سلسله وقایعی را پیش‌بینی می‌کند که در آنها تمام منطق بی‌فایده است. قدرت‌طلبی و جاه‌طلبی، واقع‌بینی را نیز از بین می‌برد. وقتی نیازهای جسمی و نیاز قدرت‌طلبی اهداف انسان را هدایت کنند، غریزه همیشه به یاری او می‌آید. درصورتی‌که وقتی قدرت‌طلبی در حد افراط داشته باشد، غریزه سرکوب می‌شود و طمع شخص برای مادیات ممکن است، بی‌انتها و درعین‌حال بی‌نتیجه و بدون امید برای ء باشد. به خاطر قدرت‌طلبی، نیازهای منطقی به درجات اهمیت پایین‌تر سقوط می‌کنند.

منبع

هاشمی

 


رویکردی برخاسته از موج سوم رفتار درمانی است. هدف اساسی این مدل انجام عملی موثر است، عملی که توجه‌آگاه با حضور کامل ذهن و ارزش محور باشد(هیز و همکاران، ۲۰۱۲). این مدل با درمان شناختی-رفتاری سنتی(CBT) که تقریباً در تلاش است تا به مردم شیوه‌های کنترل فکر، احساس‌ها، خاطرات و دیگر رویدادها را آموزش دهد، متفاوت است، لذا به درمان جویان کمک می‌کند با حسی متعالی از خود(خویشتن نظاره‌گر) تماس برقرار کنند و در جهت یک زندگی غنی و ارزشمند که سرزندگی را به همراه دارد، قدم بگذارند(دوستی، ۱۳۹۶). به طور کلی، در موج سوم رفتار درمان‌گری تاکید اساسی، آگاهی از هیجان‌ها و افکار است،

هرچند موج سوم از تغییر شناخت غافل نیست، اما آن را هدف مستقیم قرار نمی‌دهد و تغییر غیر مستقیم صورت می‌گیرد(دوستی، محققی و جعفری، ۲۰۱۵). در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (اکت)، هدف درمان‌گر بالابردن انعطاف‌پذیری روان‌شناختی مراجعین است. اما این واژه به چه معناست؟ انعطاف‌پذیری روان‌شناختی یعنی، توانایی برگشتن به لحظه حال، آگاه بودن و مشاهده افکار و هیجان‌های خود، کمی فاصله گرفتن از باورهای سفت و سخت و انجام دادن آنچه که مهم است، با وجود رویدادهای ناخوشایند(هریس، ۲۰۰۹: ترجمه دوستی و همکاران، ۱۳۹۷).دریافت
عنوان: درمان اکت

در واقع پذیرش و تعهد درمانی (اکت/ACT)، نام خود را از دو پیام اصلی آن دریافت می‌کند: پذیرفتن آن چه که خارج از کنترل شخصی شما است و متعهد بودن به عملی که شرایط زندگی شما را بهبود می بخشد و هدف آن، این است که توان بالقوه انسان را برای یک زندگی غنی، کامل و معنی دار، به حداکثر برساند. این کار بر مبنای سه روش اصلی انجام می‌گیرد:

  • حضورداشته باشید؛

خودتان را در اینجا و اکنون در نظر بگیرید، بنابراین می‌توانید در لحظه و به طور موثر به زندگی واکنش نشان دهید؛

  • پذیرا باشید؛

یاد می‌گیرید که در برخورد با افکار و احساسات دردناک‌تان، بدون اینکه در آنها غرق شوید و به جای تلاش‌های بیهوده برای کنترل، رابطه خود را با این تجربه‌های دردناک تغییردهید؛

  • متعهد به انجام فعالیت‌های مهم‌تان باشید؛
  • مشخص کنید که چه چیزی واقعاً برای شما مهم و معنی دار است (ما آن را ارزش می‌نامیم) و سپس از این دانستگی استفاده کنید تا راهنما، الهام بخش و انگیزه دهنده‌ی خود برای تغییر و بهتر شدن زندگی‌تان باشید(فورت و ایتون، ۲۰۱۴).

    برای درخواست  کارگاه موردنظر  در روانشناسی لطفا اینجا را کلیک کنید.

 


سرفصل مطالب:

مهارت خود آگاهی
مهارت همدلی
مهارت حل مسئله

مهارت خود آگاهی
مهارت تصمیم گیری
مهارت کنترل خشم
مهارت تفکر خلاق
مهارت تفکر نقادانه
مهارت ارتباط موثر
مهارتهای بین فردی
مهارت مدیریت هیجاناتی
مهارت افزایش اعتماد به نفس

 

رول پلی تمامی بازیها و تکنیکهای آموزشی

اهداف آموزش

  • آموزش کلیه مهارتهای  ده گانه زندگی کودکان و نوجوانان
    آموزش تکنیکها و بازی های لازم  جهت آموزش مربیگری

    برای درخواست  کارگاه موردنظر  در روانشناسی لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

 


مهمترین اهدفی که از برگزاری یک کارگاه آموزشی پی گیری می‌شود،

اولین هدف ،ارتقای دانش و ایجاد مهارت در زمینه ای خاص در مدت زمان کوتاهی در میان شرکت کنندگان است. 

دومین هدف، آموزش مباحث علمی مورد نیاز شرکت کنندگان به صورت فشرده است، هدفی که تحقق آن نیاز به دقت در تنظیم محتوای آموزشی دارد. 

سومین هدف، ارتقای آگاهی و توانایی شرکت کنندگان در راستای شناخت بیشتر از موضوع آموزش و توسعه رفتار آگاهانه تر آنان است. 

چهارمین هدف، توانمندسازی شرکت کنندگان در عرصه ی پیشگیری یا حل معضلات و مشکلاتی است که معمولاً در حوزه موضوع آموزش مطرح می‌شوند و بر طرف ساختن آن ها نیازمند آگاهی و تجربه کافی است.

 

 آموزش

  

در گام بعدی، باید بدانیم که یک کارگاه آموزشی چه اثراتی را می تواند در شرکت کنندگان ایجاد کند. به باور کارشناسان ، مهمترین تأثیری که از برگزاری یک کارگاه آموزشی پی گیری می شود، تغییر نگرش و آگاهی شرکت کنندگان است. بنابراین، تأثیر اصلی یک کارگاه آموزشی فراتر از دانش افزایی یا مهارت آموزی است و باید به ایجاد تغییر در نگرش افراد شرکت کننده منتهی شود. علاوه بر این، با برگزاری یک کارگاه آموزشی به دنبال یافتن راه حل مناسبی برای تبلیغ و گسترش ارزش هایی هستیم که خودمان و شرکت کنندگان همگی به آن ها باور داریم و این کار را از راه همکاری، بحث و گفتگو می توان انجام داد. از این رو، پیامد قطعی یک کارگاه آموزشی موفق ایجاد امکانی سازنده برای تبادل نظر و تجارب در میان شرکت کنندگان است.

حال که از این موارد آگاه شدیم، باید بدانیم که یک کارگاه آموزشی نیازمند برنامه ریزی است. از آنجا که هر کارگاه آموزشی معمولاً یک دوره ی مشخص و مستقل از آموزش را در بر می گیرد، برگزاری یک کارگاه آموزشی به صورت اثر بخش، نیازمند رعایت اصول علمی و پیمودن مراحل برنامه ریزی به طور کامل است. تمامی فعالیت های پیش از برگزاری هر کارگاه آموزشی در دو بخش قابل دسته بندی هستند: نخست، برنامه ریزی آموزشی؛ دوم، برنامه ریزی درسی.

 

خوب است که بدانیم برنامه ریزی آموزشی به نوبه خود دارای مراحلی است. هر دوره آموزشی از جمله کارگاه آموزشی، سه مرحله کلی را در بر می‌گیرد، که شامل: طراحی، اجرا و ارزشیابی.

 طراحی برنامه کارگاه آموزشی نیازمند تصمیم گیری و انجام اقدام مناسب در ارتباط با عناصر آموزشی و چگونگی ارتباط عناصر با یکدیگر است. مجموعه اقداماتی که باید در خصوص عناصر برنامه درسی و آموزشی یک کارگاه صورت گیرند، عبارتند از: تشخیص نیازها، تعیین هدف و انتخاب و سازماندهی محتوا. باید بدانیم نیاز سنجی، مقدم بر انتخاب هدف های آموزش است زیرا نوع آموزش بر حسب نیازهای شرکت کنندگان در دوره تعیین می شود. در مرحله اجرا، آنچه از پیش تصمیم گیری و طراحی شده و به صورت طرح درس دوره آموزشی و جدول زمان بندی کارگاه در آمده به اجرا در می‌آید.

منبع:شرکت پدیده تبار

    برای درخواست  کارگاه موردنظر  در روانشناسی لطفا اینجا را کلیک کنید.

 


1) مطالعه منابع فراوان

یک دانشجوی  خوب روانشناسی موفق کسی است که از منابع اطلاعاتی متنوعی استفاده کند. اما با این وجود اکثر دانشجویان به تعداد منابع بسیار محدودی اکتفا می‌کنند و در صورت مراجعه بیماران مختلف، در تشخیص و درمان آن‌ها دچار مشکل می‌شوند. با توجه به تنوع مطالب مرتبط با این زمینه، بهتر است مطالعات فراوانی از شاخه تخصصی خود و همچنین در صورت امکان از شاخه‌های فرعی دیگر داشته باشید تا با کنار هم قرار دادن این اطلاعات، به یک دانشجو و روانشناس منعطف و کارآمد تبدیل شوید.

۲ تشکیل گروه‌های مطالعاتی در طول دوره آموزش روانشناسی

در طول یک دوره آموزشی روانشناسی، شما ممکن است با پژوهش‌ها و مطالعات میدانی دشواری مواجه شوید. تشکیل یک گروه مطالعاتی به کمک دوستان و همکلاسی‌ها، شما را در برابر چنین موقعیت‌هایی توانمندتر خواهد ساخت. علاوه بر موارد گفته شده تشکیل یک گروه آموزشی باعث تسهیل در مطالعه دروس برای امتحانات، جمع‌آوری ایده‌های مختلف برای یک مقاله و ایجاد بحث‌های مطالعاتی و آموزشی خواهد شد.

۳ دسترسی و ارتباط با اساتید

از آن جایی که موارد موجود در علم روانشناسی گوناگون  و متنوع هستند، بهتر است برای رفع سوالات شخصی خود ارتباط بیشتری با اساتید خود داشته باشید. علاوه بر ساعات اداری و مراجعه حضوری، شما می‌توانید از طریق راه‌های دیگری همچون ارسال پست الکترونیکی و برقراری تماس، با اساتید خود در ارتباط باشید. قطعاً تجربه چنین اشخاصی نقش بسیار بزرگی در موفقیت شما خواهد داشت.

۴ افزایش مهارت گفتاری و نوشتاری

به طور حتم مهارت گفتاری یکی از مهمترین ویژگی‌هایی است که هر روانشناسی باید از آن برخوردار باشد. به عنوان یک دانشجوی روانشناسی بهتر است تا جای ممکن بر روی بهبود مهارت‌های نوشتاری و گفتاری خود تمرکز کرده و به بهبود آن‌ها بپردازید. یکی از بهترین روش‌ها برای انجام این کار، مطالعه مقالات و کتاب‌های مرتبط با شاخه تحصیلی شما است.

۵) تسلط کامل بر زبان بدن

تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که در هنگام برقراری ارتباط مستقیم با یک فرد، ۹۰% اطلاعات به صورت غیرمستقیم و از طریق حرکات و زبان بدن در بین افراد رد و بدل شده و تنها ۱۰% از آن از طریق گفتار و کلام انتقال می‌یابد. با تمرکز بر زبان بدن، علاوه بر افزایش توانایی در انتقال اطلاعات مورد نظر به اشخاص مراجعه کننده، قادر خواهید بود تا از روی کوچکترین حرکات غیرارادی مخاطبان خود، به مشکلات و مسائل آن‌ها پی ببرید.

۶) به چالش کشیدن دانش و آموزه‌ها در زندگی روزمره

در نهایت یکی از راز‌های موفقیت در یک دوره آموزشی روانشناسی، به چالش کشیدن اموخته هادر زندگی روزمره است. اگر قصد دارید تا  همواره به عنوان یک دانشجو و یک روانشناس موفق شناخته شوید نباید آموزش‌ها و مطالب کسب کرده در چنین دوره‌هایی را تنها به کتاب‌ها، جزوات و امتحانات آخر دوره محدود کنید. بلکه باید سعی کنید که در هر لحظه و موقعیتی از زندگی شخصی و روزمره خود، این اطلاعات را به خاطر آورده و آن‌ها را در محیط واقعی به کار گیرید.

برای درخواست  کارگاه موردنظر لطفا اینجا را کلیک کنید.



هدف اصلی این سیستمی رفتاری اختلال های اضطرابی ، آشنایی کارآموزان با اصول، مفاهیم و راه کارهای درمان رفتاری- سیستمی- تحلیلی اختلال های اضطرابی، وسواسی و نشانه های بدنی شامل وسواس فکری- عملی، اختلال وحشت زدگی، وسعت هراسی، اضطراب تعمیم یافته، اضطراب اجتماعی، و نشانه های بدنی شامل اختلال تبدیل و خودبیمار پنداری است.

در این کارگاه، اصول و مفاهیم درمانگری رفتاری- سیستمی- تحلیلی ضمن پرزنت جلسات درمانی مراجعان، همزمان با به کار گیری  شیوه  ها و فنون درمانی و مشاهده و تحلیل فرایند درمان، آموزش داده می شوند.


تحقیقات علمی ر وان شناسان ثابت کرده است که واقعیت با آن چه که ما فکر می کنیم تا اندازه زیادی تفاوت دارد. در واقع تنها درصد کمی از کودکانی که والدین آنها از یکدیگر جدا می شوند، با مشکلات روحی، اجتماعی و رفتاری جدی چه در همان سنین خردسالی و چه در دوران بزرگسالی مواجه خواهند شد.


سالانه میلیون ها زوج در سراسر دنیا به زندگی مشترک خود خاتمه می دهند و طبیعی است که کودکان این خانواده ها احساساتی نظیر شکست و فروپاشی جهان خود را تجربه کنند. اما شرایط فرزندان بعد از طلاق دقیقاً منطبق بر نگرانی هایی کلیشه ای موجود، نیست بلکه مطالعات علمی، طلاق و آثار آن را بر فرزندان با توجه به نمونه های آماری در دوران مختلف زندگی مورد پژوهش قرار داده اند.
 

بزرگترین چالش پیش روی این والدین، معمولاً نگرانی در خصوص سلامت روانی فرزندان در گذر از این دوران روحی سخت است. برخی اوقات ترس از آسیب به کودک تا جایی پیش می رود که والدین به زندگی تحت شرایط ناخوشایند و با وجود عدم میل قلبی خود ادامه می دهند. آنها تصور می کنند که با این نوع فداکاری، فرزندشان را از ضرر و زیان طلاق در امان نگاه خواهند داشت.

اما تحقیقات علمی ثابت کرده است که واقعیت با آن چه که ما فکر می کنیم تا اندازه زیادی تفاوت دارد. در واقع تنها درصد کمی از کودکانی که والدین آنها از یکدیگر جدا می شوند، با مشکلات روحی، اجتماعی و رفتاری جدی چه در همان سنین خردسالی و چه در دوران بزرگسالی مواجه خواهند شد. باتوجه به نکات عنوان شده، در ادامه نگاهی دقیق تر به تاثیر طلاق بر زندگی فرزندان و آثار بالقوه آسیب رسان آن خواهیم داشت.


بازیابی سریع
جدایی والدین از یکدیگر، بیشترین میزان تاثیرات را در کوتاه مدت بر کودکان به جای می گذارد. اما تحقیقات نشان داده اند که فرزندان به خصوص هرچه سن کمتری در زمان طلاق داشته باشند، با سرعت بیشتری وارد مرحله بازیابی روحی روانی خود خواهند شد.

در سال 2002 مطالعه ای توسط E. Mavis Hetherington استاد بازنشسته روانشناسی ازدانشگاه ویرجینیا و همکاران وی انجام شد که نتایج جالبی را به همراه داشت. طبق این پژوهش کودکان در کوتاه مدت، با عوارض مختلفی همچون اضطراب، خشم، شوک و حتی بی اعتمادی رو به رو می شوند. اما تمام این عواطف منفی ظرف مدت یک سال نخست جدایی از بین خواهد رفت. تنها درصد بسیار پایینی از کودکان به صورت طولانی مدت با این عوارض ناخواسته درگیر خواهند بود.
تعداد قابل توجهی از کودکانی که طلاق والدین خود را تجربه کرده اند، در دراز مدت چه از نظر تحصیلی و چه اجتماعی موفقیت های زیادی را به دست می آورند. Paul R. Amato جامعه شناسدانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، طی یک بررسی کمّی در سال 2001 تاثیرات احتمالی طلاق بر کودکان ظرف گذشت چندین سال پس از جدایی والدین را مورد مطالعه قرار داد.
در این پژوهش کودکان خانواده هایی که با یکدیگر زندگی می کنند و کودکانی که تجربه طلاق را داشته اند، در سنین مختلف مقایسه شدند.

محققان کودکان شرکت کننده را در دوران خردسالی و نوجوانی از نظر دستاوردهای آکادمیک، مشکلات رفتاری و عاطفی، آمار بزهکاری و روابط اجتماعی مورد پیگیری قرار دادند. به طور میانگین تفاوت نامحسوسی میان هر یک از دو گروه فوق از نظر فاکتورهای نام برده رویت شد. همچنین مشخص شده است که درگیری میان والدین چه در دورانی که تصمیم جدایی گرفته شده است و چه پس از آن، می تواند قابلیت خود تنظیمی فرزند را تا اندازه زیادی تضعیف کند و باعث شود آنها دیرتر خود را با شرایط جدید وفق دهند و به آرامش برسند.
Hetherington و همکاران در مطالعه ای دیگر که مربوط به سال 1985 می شود، توصیه کردند که در صورت تصمیم گیری والدین برای جدایی از هم، موضوع بسیار قبل تر با فرزندان در میان گذاشته شود تا پیشگیری حداکثری از آثار منفی طلاق به عمل آید.


نگرانی ها
علاوه بر موارد فوق، طلاق والدین می تواند منجر به مشکلاتی شود که تا اواخر دوران نوجوانی و ورود به بزرگسالی خود را نشان نمی دهند. با این حال Judith Wallerstein ازدانشگاه کالیفرنیا در کتابی تحت عنوان "میراث غیر منتظره طلاق: یک مطالعه اختصاصی 25 ساله" در سال 2000، اثرات دراز مدت جدایی والدین بر مشکلات ارتباطی فرزندان و ابتلا به افسردگی در دوران بزرگسالی آنها را مورد مطالعه قرار داد. در این مطالعه و شمار زیادی از تحقیقات دیگر نیز مشخص شد که طلاق وما به معنای بسته شدن دفتر زندگی کودک و عدم موفقیت وی در آینده نخواهد بود.

 

منبع : کانال  رویکردهای درمانی



درمانگر بالینی به‌واسطه صحبت با بیمار، او را درمان می‌کند. این کار، روان‌درمانی نام دارد. درمانی ازاین‌دست آینه‌ای مقابل روح بیمار می‌گیرد و بیمار به‌محض اینکه خود را فهمید، تغییر می‌کند. کار درمانگر این است که فهم را متولد سازد.

شناختن خود، دردناک است. ممکن است کسی خود را متدین و معتقد بداند، ناگهان دریابد که فردی رذل و بی‌اخلاق است. چنین درکی، سامانه (شخصیتی) فرد را زیرورو می‌کند و مدیریت سردرگمی و دشواری‌های متعاقب آن، نیاز به روان درمانگری مجرب دارد.

وقتی بیمار برای لحظه خود را آدمی پست و رذل می‌بیند، می‌کوشد این تصویر را محو کند. لازم است درمانگر استوار و درعین‌حال دلسوز باشد تا به بیمار در مدیریت این بینش نویافته کمک کند. برای انجام صحیح این کار، درمانگر باید به لحاظ هیجانی نیز قوی باشد. درمانگر پیک خبرهای بد می‌شود و بیمار از این پیک متنفر شده و آرزو می‌کند او را بکشد.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های روان‌درمانگر، استحکام هیجانی است. روان‌درمانگر باید بتواند منفور بودن و مورد اتهام توهین قرار گرفتن را مدیریت کند.

بیماری که در وضعی بحرانی قرار دارد، نیاز دارد تا بتواند دست به چنین کارهایی بزند و بداند که متقابلاً موردحمله قرار نخواهد گرفت.

درمانگر به‌واسطه مشاهده ماهیت رابطه بیمار با دیگران، وضعیت ذهنی او را ارزیابی می‌کند. این امر، بیش از هر چیز دیگری سطح سلامت روان بیمار را برای درمانگر روشن می‌سازد. اگر بیمار از عشق‌ورزی و دوست داشتن ناتوان باشد، اگر اجازه می‌دهد تا حقوق و احساساتش زیر پا گذاشته شود یا اگر اهمیتی به احساسات دیگران نمی‌دهد، آنگاه نوعی اختلال روانی در کار است.

می‌توان خود درمان را نمونه‌ای از چگونگی رفتار بیمار نسبت به دیگران دید. بیمار وارد گفتگو با درمانگر می‌شود و رابطه‌ای با شکل می‌دهد. تنها رابطه‌ای که درمانگر از آن شناخت دست اولی دارد، نحوه ارتباط برقرار کردن بیمار با او (درمانگر) است.

ممکن است درمانگر دریابد که بیمار، او را بسیار متفاوت با چیزی که واقعاً هست، تصور می‌کند. حالا درمانگر چیزی واقعی برای کار دارد. درمانگر با دقت مشاهده می‌کند که بیمار، چگونه به او واکنش نشان داده و چگونه با او برخورد می‌کند و به این واسطه، بینشی درباره اغتشاش کارکرد ذهنی بیمار و چگونگی تأثیر آن بر افراد دیگری که در زندگی بیمار حضور دارند به دست می‌آورد.

اگر درمانگر فهم خوبی از خود نداشته باشد، این کار بی‌اندازه دشوار خواهد بود. اگر درمانگر کسی باشد که گرایش دارد تا از طرف دیگر مورد سوءاستفاده قرار بگیرد و پایمال شود، تمام بیمارانش را اشخاصی بسیار بی‌رحم و بی‌ملاحظه تشخیص خواهد داد. به همین دلیل است که یکی از بخش‌های ضروری آموزش درمانگر، درمان شخصی خود اوست. ازاین‌رو، بسیار به‌جاست که از درمانگر بپرسید آیا خودش تجربه درمان داشته است یا نه.

اگر مشکل شما این است که همیشه در روابط احساسی نزدیک به مشکل برمی‌خورید، شاید بهتر است با درمانگری که دقیقاً به چنین مشکلی دچار است، کار نکنید. از طرف دیگر، اگر به درمانگری مراجعه کنید که چنین مشکلی داشته و در درمان خود آن را حل کرده است، همین تجربه او بینش شخصی ویژه‌ای درباره این معضل به‌خصوص خواهد داد. به همین دلیل است که بعضی درمانگران در کار با بعضی بیماران بسیار بهتر از بعضی دیگر عمل می‌کنند.

اگر اوضاع خوب پیش نمی‌رود، کاملاً محقید که بگویید می‌خواهید تجدیدنظر کنید. اگر درمانگر از این موضوع ناراحت شد، آنگاه می‌توان این امر را نشانه‌ای از آن دید، که نمی‌شود بیش از این به آن درمانگر اعتماد کرد.
وقتی درمانگر خود را خوب بشناسد، می‌تواند به‌وضوح ذهن بیمار را از ذهن خود متمایز کند. هدف اصلی درمانگر، فراهم آوردن خودشناسی برای بیمار است. کیفیت درمانگرانی که به این شیوه کار می‌کنند با یکدیگر تفاوت بسیار دارد.

ناظر بی‌تجربه به‌حق شک خواهد داشت که کسی پول بده تا صرفاً با او صحبت کند و چیز ملموسی هم عایدش نشود. تفاوت بسیار زیادی است میان درمانگرانی که کاری بیش از حرف زدن نمی‌کنند (که متأسفانه اکثریت مطلق را تشکیل می‌دهند) و آن‌هایی که واقعاً می‌کوشند تا شفابخش باشند.

 

منبع: کتاب چگونه روان‌درمانگر انتخاب کنیم؟/ نویسنده: نویل سیمینگتن، مترجم: مهیار علینقی


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

برو تو استایل صادق شکاری گروه مقاوم سازی سکناسازان گیلان Tifoseria Laziale درآمد ۲۴ همراز معرفی تامین کنندگان و نمایندگی های شرکت های Schmalz دانستنی های روز میر سپهر فرزندان صالح بهشتی